فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

به مجله سرگرمی ایرانیان خوش آمدید . لطفا از همه مطالب دیدن فرمائید

فرصتی برای خندیدن
 هومن برق‌نورد متولد 1348 است و از صحنه تئاتر وارد عرصه سینما و تلویزیون شده است. سریال‌‌های «بیداری»، «مسافرخانه سعادت»، «اشك‌ها‌ و لبخندها» و «باغ شیشه‌ای» از جمله كارهای تلویزیونی هستند كه او در آنها جلوی دوربین رفته است.
 
برق‌نورد در گفت‌وگو با «جام‌جم» تاكید می‌كند كه شخصیت واقعی‌اش به نیما شبیه‌تر است تا ناصر.
با این حساب او نقش آدمی را بازی می‌كند كه با خود واقعی‌اش فاصله زیادی دارد. به بهانه پخش سریال ساختمان پزشكان با این بازیگر هم‌صحبت شدیم.

بعد از كلی سریال كمی متوسط و بعضا ضعیف، ساختمان پزشكان به میدان آمد و خوش درخشید. این سریال كمدی، هم با اقبال مخاطبان مواجه شد و هم مورد پسند بیشتر منتقدان قرار گرفت. شما علت موفقیت سریال ساختمان پزشكان را در چه مولفه‌هایی می‌دانید؟
هر كارگردانی یك ژانری برای خودش دارد. از آن طرف هر نویسنده و بازیگری هم یك ژانری برای خودش دارد. اتفاق خوب ساختمان پزشكان این بود كه ژانرهای یكسان همه دور هم جمع شدند. برای همین بود كه یك كار خیلی خوب ارائه شد. ساختمان پزشكان سریالی است با ریتم خوب، بازی‌های خوب،‌ داستان‌های خوب و كارگردانی خوب.

به بازی‌ها اشاره كردید. من فكر می‌كنم این كه صحت خودش یك بازیگر بوده در بهتر شدن بازی‌ها تاثیر داشته، چون او كارگردانی است كه زبان بازیگران را خوب می‌فهمد. درست است؟
صددرصد. یك كارگردان مشكلات بازیگر را در جلوی دوربین می‌داند. می‌داند كه با بازیگرش باید چطور صحبت كند. سروش صحت واقعا با بازیگرانش هوشمندانه برخورد می‌كرد. ضمن این كه ما متن‌های خیلی خوبی داشتیم. به‌نظرم اسم پیمان و محراب قاسم‌خانی برای كارهای نمایشی یك اعتبار می‌آورد. نمی‌شود این موضوع را منكر شد.

به نظر شما چه میزان از موفقیت سریال به پخته بودن متن‌ها برمی‌گردد؟ متن خوب چه تاثیری روی بازی بازیگر می‌گذارد؟
وقتی متن پخته باشد تو راحت‌تر می‌توانی آن را حفظ كنی. این اتفاق برای من اولین بار در اشك‌ها و لبخندها افتاد. آنجا قلم خاص آقای نادری به كمك كار آمد. من هیچ وقت نشد كه متن را 10 بار بخوانم تا حفظ شوم. متن را 2 بار كه می‌خواندم حفظ می‌شدم. متنش انگار حرف دل همه ایرانی‌ها بود. قلم پیمان و محراب قاسم‌خانی هم به ما این امكان را می‌داد كه با متن‌ها بهتر ارتباط برقرار كنیم.

در این سریال شما از تكیه كلام استفاده می‌كنید. میانه خودتان با تكیه كلام چطور است؟
ممكن است یك تكیه كلام یك بار توسط نویسنده نوشته شده باشد و من به عنوان بازیگر آن را زیاد به كار برده باشم. مثلا این تكیه كلام كه این چهار تا استخون رو توی دهنت خرد می‌كنم. ما قسمت‌ها را به صورت روتین پخش نمی‌كنیم. اگر به راكورد موها توجه كنید خوب دستتان می‌آید كه تصویربرداری‌اش در روزهای اول انجام شده یا آخر. ممكن است در برخی از قسمت‌ها من تكیه كلام نداشته باشم. خیلی چیزها در حین كار اتفاق می‌افتد. وقتی می‌بینیم تكیه‌كلامی جالب است آن را تكرار می‌كنیم. ساختمان پزشكان یك سریال طنز است. ما همه‌مان در زندگی عادی‌مان تكیه كلام داریم. من به عنوان هومن برق‌نورد تكیه‌كلامم «ببین» است. اما این تكیه‌كلام چون در وجودم جاری است خیلی بیرون نمی‌زند. یعنی خیلی به چشم نمی‌آید. چون در موقعیت طنز نیستم. به صورت ناخودآگاه مدام می‌گویم ببین، ببین، ببین اما در كار طنز یك سری تكیه كلام‌هایی را استفاده می‌كنیم كه درشت و غیرمتعارف باشد. برای همین برای بیننده جالب است.

به عنوان یك بازیگر چقدر می‌توانستید از بداهه‌پردازی استفاده كنید؟‌
ما بشدت به متن‌ها وفادار بودیم. نه این كه به ما گفته شده باشد. متن‌ها آنقدر خوب، سلیس و روان بود كه ما را مجبور می‌كرد به آن وفادار باشیم. متن چیزی را كم نداشت كه من بخواهم از خودم به آن اضافه كنم. در موارد خاص یك تغییرات كوچكی می‌دادیم. در این كار بداهه ركن مهمی نبود. چون متن‌ها خوب بود. ما در حد یك كلمه یا یك واكنش كوچك بداهه می‌رفتیم. یك چیز به ذهنم می‌رسید و می‌گفتم. این بداهه‌ها با تایید كارگردان انجام می‌شد.

به نظر شما استفاده از بازیگران ناشناخته یا كمتر شناخته شده در این سریال یك ریسك محسوب می‌شود؟
اگر هم ریسك بوده ریسك درستی بوده. ریتم من با ریتم بهنام تشكر هیچ تفاوتی نداشت. ریتم بهنام، بیژن بنفشه‌خواه و شقایق دهقان یكسان بود. ما چند نفر در مطب خیلی با هم بازی داشتیم. این طوری نبود كه اول من حرف بزنم بعد بیژن صحبت كند. اصلا چنین اتفاقی نمی‌افتاد. آقای حریرچیان استاد همه ما بودند و واقعا به همه كمك می‌كردند. كل این مجموعه این اتفاق خاص را رقم می‌زد.

خودتان ریتم را یكسان كردید یا ذاتا ریتم‌هایتان هماهنگ بود؟
ریتم من در بازی همین است. اگر كارگردان بگوید من این ریتم را نمی‌خواهم ضرباهنگم را پایین می‌آورم. اما در این كار ریتم همه از اول یكی بود. به همین خاطر كسی علاف كس دیگری نمی‌شد.

علاوه بر ریتم بازی، ضرباهنگ شوخی‌ها هم خیلی مناسب است. شوخی‌ها فاصله زیادی ندارند و بیننده هر چند دقیقه یك بار قهقهه یا لبخند می‌زند. چطور به این ضرباهنگ رسیدید؟
من مدت‌های زیادی در سالن‌های خصوصی كار كرده‌ام؛ سالن‌هایی مثل دماوند، نصر، گلریز و... من با بیشتر كمدین‌های تئاتر مثل زنده یاد منوچهر نوذری، اصغر سمسارزاده و سعدی افشار كار كرده‌ام. در تئاتر كمدی یك اتفاقی می‌افتد كه در تئاتر شهر شبیهش را مشاهده نمی‌كنید. در تئاتر موقعی كه تو یك تكه‌ای برای تماشاچی پرتاب می‌كنی او می‌خندد و تو باید این كار را ادامه بدهی. در سالن‌های تئاترهای كلاسیك زیاد تماشاچی را به حساب نمی‌آورند. بازیگرها كار خودشان را می‌كنند. موقعی كه تماشاچی می‌خندد اگر شما دیالوگت را ادامه بدهی كسی از دیالوگ بعدی چیزی نمی‌فهمد، چون صدای خنده سالن را پر كرده است. بازیگر در این جور مواقع باید یك هوشمندی داشته باشد. وقتی مخاطب می‌خندد بازیگر باید صبر كند خنده تماشاچی تمام بشود. روی صحنه وقتی كه تو یك تكه‌ای می‌اندازی و تماشاچی می‌خندد تو باید صبر كنی تا خنده‌اش فروكش كند. برای بازیگر روی صحنه یك وقفه‌ای پیش می‌آید اما برای تماشاچی هیچ وقفه‌ای وجود ندارد. ما هم سعی كردیم در این سریال این نكته را رعایت كنیم، چون این تجربه را از سالن‌های خصوصی كسب كردم. من وقتی مطمئن بودم این جا بیننده تلویزیونی می‌خندد یك مكث كوتاه می‌كردم و بعد ادامه می‌دادم. به نظرم در ساختمان پزشكان همه چیز حساب شده بود.

البته بازی در تئاتر‌های كمدی یك كمك دیگر هم به شما می‌كند. شما بازخورد مخاطب را می‌بینید و می‌دانید كه او به این شوخی می‌خندد یا نه. اگر نخندد خودتان را اصلاح می‌كنید. اما یك آدم كه صحنه تئاتر را ندیده این درك و تجربه را ندارد. درست است؟
ممكن است یك تئاتری این درك را نداشته باشد. تیزهوشی یك بخش ماجراست و تجربه یك بخش دیگر ماجرا. شما تا كار كمدی نكرده باشید و با بیننده درگیر نشده باشید نمی‌توانید این تجربه را كسب كنید. برخی تماشاچی‌ها آمده‌اند كه بخندند. تو یك حرف عادی هم بزنی طرف می‌خندد. تو باید به عنوان یك بازیگر طنز با آن قشر عام در ارتباط باشی. این قشر خیلی عام هستند.

پس شما برای آن تئاتر كمدی عامه پسند خیلی احترام قائل هستید؟
من از لفظ تئاتر لاله‌زاری بیزارم، چون در آنجا كار كرده‌ام. می‌دانم كه این لفظ اشتباه است. كار آنها واقعا ارزشمند است. نبض تماشاچی باید در دست تو باشد. به عنوان یك بازیگر وقتی روی صحنه می‌آیم و اولین جمله را می‌گویم می‌فهمم تماشاچی امشب چه كاره است. به چیزهایی كه همیشه می‌گویم و همه می‌خندند آیا می‌خندد یا نه. در برخی نمایش‌ها هم لزومی ندارد مخاطب بخندد. الان من نمایش «گلن گری‌گلن راس» را به كارگردانی پارسا پیروزفر بازی می‌كنم كه اصلا كمدی نیست. این كار فوق‌العاده تراژیك و تلخ است. ممكن است تو به عنوان یك بیننده از كنار یك اتفاق بسیار ساده بگذری، اما من ماه‌ها در ذهنم درگیر آن اتفاق هستم. بازیگر باید هوشمند باشد. روی صحنه حواسش به همه چیز باشد. استادهای ما می‌گفتند بازیگر دو چشم در جلو دارد. دو چشم هم باید پشت سرش داشته باشد. گوشش باید باز باشد. بفهمد دور و برش چه اتفاقی می‌افتد. من تمام تلاشم را در تئاتر انجام داده‌ام. احساس می‌كنم یكی از بازیگران نسل قدیم هستم. من با زنده‌یاد خسرو شكیبایی در نمایش «بیا تا گل برافشانیم» سال 74 روی صحنه رفته‌ام. تئاتر برای من یك تجربه قیمتی است كه به همین سادگی آن را دست كسی نمی‌دهم. خیلی‌ها آرزو داشتند با زنده‌یاد نوذری روی صحنه بروند، اما نتوانستند. من این شانس را داشتم. من با خسرو شكیبایی بعد از نمایش فیلم «‌هامون» روی صحنه رفتم. در آن زمان شكیبایی یك سوپراستار بود. برای من این چیزها خیلی ارزشمند است، چون خیلی چیزها را یاد گرفته‌ام. من از مجید جعفری كه اولین استادم بود خیلی چیزها یاد گرفته‌ام.

برویم سراغ نقش ناصر كه شما آن را بازی می‌كنید. ناصر یك آدم لمپن و فرصت طلب است كه در نقطه مقابل برادر تحصیلكرده‌اش قرار می‌گیرد. می‌توانیم بگوییم بخش زیادی از شوخی‌های فیلم بر مبنای همین تضاد طراحی شده است؟
بله. وضعیت جامعه ما همین طور است. ما در خانواده‌هایمان این مساله را داریم. چیز غریبی نیست. ما اگر چیزی را نمی‌بینیم دلیلی بر نبودنش نیست. اگر دقت كنی می‌بینی نیما هم جاه‌طلبی‌های خودش را دارد، اما چون وزنه ناصر سنگین‌تر است آدم همه‌اش فكر می‌كند نیما مورد ظلم واقع شده است. زن نیما توی سرش می‌زند. مادر و پدرش هم می‌زنند. در محیط كارش روی عنوان دكترش برچسب می‌چسبانند، اما او هم جاه‌طلبی‌های خودش را دارد. وقتی وارد می‌شود می‌گوید: من دكتر نیما افشار هستم. یعنی من آدم جاه‌طلبی هستم و می‌خواهم كه همه مرا به عنوان دكتر بپذیرند.

به جاه‌طلبی‌های نیما اشاره كردید. می‌خواهم بپرسم ناصر چه جاه‌طلبی‌هایی دارد؟
ناصر اصلا جاه‌طلبی ندارد. یك آدمی است كه مغزش این جوری كار می‌كند. همه چیز از منظر ناصر درست است و همه‌چیز غلط است. آنجایی كه منافعش ایجاب می‌كند یك كار درست را می‌گوید غلط است و بر عكس.

می‌توانیم بگوییم ناصر درك درست‌تری از جامعه اطرافش دارد؟ یعنی ناصر چون با زبان مردم كوچه و بازار حرف می‌زند با همین قشر راحت‌تر كنار می‌آید؟
بله، اگر دقت كرده باشی نیما هیچ وقت نتوانست با فیروز (سرایدار)‌ كنار بیاید. اما ناصر در یك جلسه با او كنار آمد. برای آن كه فیروز از جنس خودش بود. می‌دانست باید با فیروز چطوری حرف بزند. اگر فیروز صدایش را بلند كرد ناصر باید كوتاه بیاید، اما نیما این چیزها را نمی‌داند. نیما در خانه بزرگ شده و یك سری اصول را رعایت می‌كند. اما ناصر بزرگ شده كوچه و خیابان است. دكتر نیما افشار جاهایی كه اصول را رعایت نمی‌كند به ضررش می‌شود، اما ناصر برعكس است.

‌پس ناصر یك جورهایی واقعگراست و نیما یك جورهایی ایده‌آلیست، اما نكته جالب این است كه آدم‌هایی مثل ناصر در جامعه ما موفق‌ترند. چرا؟
بله، من خودم یك نیما هستم. به نقشم نگاه نكن. یك فامیلی داشتم كه ناصر بود. الان ایران زندگی نمی‌كند. اگر ما كار مشتركی داشتیم من می‌رفتم خیلی مودبانه سلام و علیك می‌كردم و كارم را می‌گفتم. اما او می‌رفت، می‌گفت: داداش كارمون اینه. طرف هم جواب می‌داد: من نوكرتم، بیا ردیفش كنم. متاسفانه یا خوشبختانه طیف بیشتری از جامعه ما ناصر هستند.

اما در عین حال یك رفتار ناصر خیلی عجیب است. این كه او عاشق آن دختر اصفهانی می‌شود!
از ناصر هیچ كاری عجیب نیست. او سر برادرش كلاه می‌گذارد. خانواده می‌داند كه دختر اصفهانی فقیر است، اما ناصر نمی‌داند. برای ناصر چهره دختر مهم نیست. مهم پول و موقعیتی است كه آن دختر دارد. شما دیده‌اید یك خانمی همسر یك دكتر می‌شود و می‌گوید من خانم دكتر هستم. ناصر هم می‌خواهد بگوید من آقای دكتر هستم. برای ناصر هیچ چیزی مهم نیست. فقط منافعش مهم است.

كسی كه خودش می‌گوید من نیما هستم برایش سخت نیست نقش ناصر را بازی كند؟ چون این دو نفر متعلق به 2‌دنیای متفاوت هستند.
نه. چون من امثال ناصر را زیاد دیده‌ام.

در ابتدای صحبت‌هایتان اشاره كردید كه هر بازیگری یك ژانری دارد. شما چه ژانری دارید؟
من تلاش می‌كنم نقش‌های منفی را شیرین و دیدنی بازی كنم. این خاصیت من بازیگر است. بنابراین همین نكته ژانر من می‌شود. در ساختمان پزشكان همه یكدست بودند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






بخش: سینما ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 21 مهر 1391برچسب:, | 11:13 | نویسنده ایرانیان فانی : MΛĤDI |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.